لبیک یا حسین

  • خانه 
  • تماس  
  • ورود 

نظرات اهل حدیث

13 اردیبهشت 1396 توسط ثريا خويشاوندي

اهل حدیث  نخستین جریان مهم اعتقادی در اسلام به شمار می رود.

خلاصه ای از اعتقادات آنان چنین است :

1.خلافت و امامت تا روز قیامت از آن قریش است.

2.نماز جمعه , حج و نماز عیدین جز با امام پذیرفته نیست ؛ اگر چه عادل و با تقوا هم نباشد .

3.تکفیر مسلمانان به خاطر گناه جایز نیست .

4.قرآن ؛ کلام خداست و مخلوق نیست .

5.هر چه در جهان رخ می دهد به قضا و قدر الهی است . انسان در هیچ فعلی از خود اختیاری ندارد.

6.ایمان ؛ قول و عمل و نیت است .

 نظر دهید »

قوی ترین منطق

13 اردیبهشت 1395 توسط ثريا خويشاوندي

 


منطق قوی فاطمه علیها السلام


بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم


امیر المؤ منین علیه السلام به فاطمه علیها السلام فرمود: برو و میراث پدرت (فدک) را بگیر.

فاطمه علیها السلام نزد ابوبکر آمد و گفت: میراث پدرم رسول خدا را که به من تعلق دارد بده.
ابوبکر گفت: پیامبران ارث نمی گذارند.
فاطمه علیها السلام فرمود: آیا سیلمان برای داود ارث نگذارد؟
ابوبکر که در برابر منطق محکم فاطمه علیها السلام عاجز ماند غضبناک شد و دوباره گفت: پیامبران ارث نمی گذارند.
فاطمه علیها السلام فرمود: آیا زکریا (در قرآن) نگفت: فهب لی من لدنک ولیا یرثنی ویرث من آل یعقوب (فرزندی به من عطا فرما تا از من و آل یعقوب ارث برد).
ابوبکر که دوباره با دلیل محکم فاطمه علیها السلام روبرو شد بدون هیچ منطقی حرف خود را تکرار کرد و گفت: پیامبران ارث نمی گذارند.
فاطمه علیها السلام فرمود: آیا در قرآن نیامده است یوصیکم اللّه فی اولادکم للذکر مثل حظ الا نثیین (خداوند درباره فرزندانتان سفارش کرده است که پسر به اندازه دو دختر ارث می برد).
ابوبکر دوباره حرف خود را تکرار کرد که پیامبران ارث نمی گذارند!
این سخن که پیامبران ارث نمی گذارند را عایشه و حفصه همسران پیامبر صلی اللّه علیه و آله به آن حضرت نسبت داده اند. اتفاقا وقتی عثمان به خلافت رسید عایشه به او گفت: میراث مرا از رسول خدا بده.
عثمان به او گفت: تو نگفتنی رسول خدا صلی اللّه علیه و آله فرمود ما پیامبران چیزی به ارث نمی گذاریم و حق فاطمه را ضایع کردی؟ من هم چیزی به تو نخواهم داد

کشف الغمه، ج2

 

 نظر دهید »

وقت دعا

16 فروردین 1395 توسط ثريا خويشاوندي

 

وقت دعا فکر می‌کنم، خدا همه چیز را آفریده و به خودمان واگذار کرده است و دعا یا توکل تلقیناتی است برای فریب خودمان؟

آیا این گمان خطا خودش یک تلقین کاذب نیست؟ به کدام یا به چه استدلال عقلانی و منطقی‌ای مبتنی و متکی است؟
دقت شود، اگر کسی اعتقادی به خدا نداشته باشد، نباید اصلاً در خصوص توکل، توسل، دعا و … که به خدا و فعل خدا و چگونگی ارتباط انسان با خدا بر می‌گردد، تفحص و بحث کند، چرا که اصل را قبول ندارد تا فرع متعلق به آن را قبول داشته باشد یا مورد تفکر و بحث قرار دهد و باید تحقیق و تفکر خود را از نقطه‌ی دیگری آغاز نماید. اما اگر کسی خدا را قبول داشته باشد، با شناختی که از خالق علیم، حکیم و قادر دارد، می‌فهمد که آفریدن جهان و رها کردن آن، کاری عبث و غیر حکیمانه است و چنین کارهایی از خدا صادر نمی‌گردد و او منزه (سبحان) از این نقص‌ها می‌باشد. لذا هم خلق کرده و هم «ربوبیّت» می‌نماید. چنان چه فرمود:

«أَفَحَسِبْتُمْ أَنَّمَا خَلَقْنَاكُمْ عَبَثًا وَأَنَّكُمْ إِلَيْنَا لَا تُرْجَعُونَ * فَتَعَالَى اللَّهُ الْمَلِكُ الْحَقُّ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْكَرِيمِ» (المؤمنون، 115 و 116)
ترجمه: آيا پنداشتيد كه شما را بيهوده آفريده‏ايم و اينكه شما به سوى ما بازگردانيده نمى‏شويد * پس والاست‏خدا فرمانرواى برحق خدايى جز او نيست [اوست] پروردگار عرش گران‌مايه.

الف – تفکر و اندیشه کاذب رها کردن خلقت پس از خلق، از اسرائیلیاتی است که به یهودیت نفوذ داده شد تا ضمن حفظ اعتقاد به خدا و رسول خدا، دین را از زندگی خارج کنند و بگویند همه کارها به دست خودمان است. این گمان انحرافی در مکاتب نوین امروز نیز دیده می‌شود. (امثال رورتی یا مقامات اسرائیلی) می‌گویند: اگر خدایی هم باشد، کاره‌ای نیست، او فقط خلق کرده و امور به دست خودمان سپرده شده است، پس این ما هستیم که تصمیم می‌گیریم و قانون می‌گذاریم:

«وَ قَالَتِ الْيَهُودُ يَدُ اللّهِ مَغْلُولَةٌ غُلَّتْ أَيْدِيهِمْ وَ لُعِنُواْ بِمَا قَالُواْ بَلْ يَدَاهُ مَبْسُوطَتَانِ يُنفِقُ كَيْفَ يَشَاءُ وَلَيَزِيدَنَّ كَثِيرًا مِّنْهُم مَّا أُنزِلَ إِلَيْكَ مِن رَّبِّكَ طُغْيَانًا وَكُفْرًا وَأَلْقَيْنَا بَيْنَهُمُ الْعَدَاوَةَ وَالْبَغْضَاء إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ كُلَّمَا أَوْقَدُواْ نَارًا لِّلْحَرْبِ أَطْفَأَهَا اللّهُ وَيَسْعَوْنَ فِي الأَرْضِ فَسَادًا وَاللّهُ لاَ يُحِبُّ الْمُفْسِدِينَ» (المائده، 64)
ترجمه: و يهود گفتند دست‏خدا بسته است، دست‌هاى خودشان بسته باد و به [سزاى ] آن چه گفتند از رحمت‏خدا دور شوند بلكه هر دو دست او گشاده است هر گونه بخواهد مى‏بخشد و قطعاً آنچه از جانب پروردگارت به سوى تو فرود آمده بر طغيان و كفر بسيارى از ايشان خواهد افزود و تا روز قيامت ميان‌شان دشمنى و كينه افكنديم هر بار كه آتشى براى پيكار برافروختند خدا آن را خاموش ساخت و در زمين براى فساد مى‏كوشند و خدا مفسدان را دوست نمى‏دارد.

ب – همان خدایی که خلق نموده و فرموده که بیهوده، عبث و بازیچه نیافریدم، مکرر تصریح نموده که من «ربّ العالمین» و «ربّ السّماوات و الارض» و «ربّکم» هستم و ربّ یعنی صاحب اختیار و تربیت کننده امور. پس کنار نکشیده است.
ب/1 – همان خدایی که عالم هستی را خلق و ربوبیّت می‌نماید و در برخی از امور به انسان اختیار داده است و بر این عالم نظمی پایدار و یک پارچه استوار نموده است و قوانینی چون جاذبه و دافعه، علت و معلول، تأثیر و تأثر، محرک و حرکت و …، را مستولی نموده است، از یک سو فرموده که به انسان چیزی به جز نتیجه‌ی تلاش‌اش نمی‌رسد:

«وَ أَن لَّيْسَ لِلْإِنسَانِ إِلَّا مَا سَعَی * وَأَنَّ سَعْيَهُ سَوْفَ يُرَى * ثُمَّ يُجْزَاهُ الْجَزَاء الْأَوْفَى * وَأَنَّ إِلَى رَبِّكَ الْمُنتَهَى» (النّجم، 39 تا 42)
ترجمه: و اين كه براى انسان جز حاصل تلاش او نيست * و [نتيجه] كوشش او به زودى ديده خواهد شد * سپس هر چه تمام‌تر وى را پاداش دهند * و اين كه پايان [كار] به سوى پروردگار توست.

و هم چنین فرموده: «إِنَّ اللّهَ لاَ يُغَيِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّى يُغَيِّرُواْ مَا بِأَنْفُسِهِمْ – الرّعد، 11» یعنی: «در حقيقت‏خدا حال قومى را تغيير نمى‏دهد تا آنان حال خود را تغيير دهند»
ب/2 – و از سوی دیگر فرموده یکی از قوانین جاری، یکی از قوانین علت و معلول و تأثیر و تأثر، دعا است. لذا امر به دعا نموده و با تأکید بر ربوبیت خود فرموده: بخوانید مرا تا استجابت کنم شما را و دعا نکردن را کبر خوانده است:

«وَ قَالَ رَبُّكُمُ ادْعُونِي أَسْتَجِبْ لَكُمْ إِنَّ الَّذِينَ يَسْتَكْبِرُونَ عَنْ عِبَادَتِي سَيَدْخُلُونَ جَهَنَّمَ دَاخِرِينَ» (غافر، 60)
ترجمه: و پروردگارتان فرمود مرا بخوانيد تا شما را اجابت كنم در حقيقت كسانى كه از پرستش من كبر مى‏ورزند به زودى خوار در دوزخ در مى‏آيند.

و هم چنین تأکید نمود که اگر این دعاها نباشد، پروردگار (ربّ) هیچ اعتنایی به شما نمی‌کند و اگر او اعتنایش را بردارد، آن وقت عذاب لازم و ضروری می‌شود:

«قُلْ مَا يَعْبَأُ بِكُمْ رَبِّي لَوْلَا دُعَاؤُكُمْ فَقَدْ كَذَّبْتُمْ فَسَوْفَ يَكُونُ لِزَامً» (الفرقان، 77)
ترجمه: بگو اگر دعاى شما نباشد پروردگارم هيچ اعتنايى به شما نمى‏كند در حقيقت‏شما به تكذيب پرداخته‏ايد و به زودى [عذاب بر شما] لازم خواهد شد.

پ – دقت کنید که انسان ذاتاً فقیر، نیازمند، ناقص و عاشق کمال است. پس چه بخواهد و چه نخواهد، دائم در حال «دعا - خواستن» است. چه آن را به زبان بیاورد و چه نیاورد و چه از خدا بخواهد و چه از غیر خدا بخواهد و چه گمان کند همه امور به دست خودش است.

پس، کسی گمان نکند که اگر در ذهنش خدا را تعطیل کرد، ربوییّتش را نفی‌کرد، گمان کرد که همه چیز به خودش واگذار شده است و …، دیگر دعا ندارد، بلکه همان دعا را به زبان، به قلب یا به عمل نزد دیگران می‌برد، چرا خودش ذاتاً فقیر است و اگر داشت که دیگر دعایی نداشت.

 

 نظر دهید »

بسم الله

16 فروردین 1395 توسط ثريا خويشاوندي

رمز بسم الله…

گویند مردی بود منافق اما زنی داشت مومن و متدین. این زن تمام کارهایش را با بسم الله"آغاز می کرد. شوهرش از توسل جستن او به این نام مبارک بسیار غضبناک می شد و سعی می کرد که او را از این عادت منصرف کند. روزی کیسه ای پر از طلا به زن داد تا آن را به عنوان امانت نکه دارد زن آن را گرفت و با گفتن ” بسم الله الرحمن الرحیم” در پارچه ای پیچید و با ” بسم الله ” آن رادر گوشه ای از خانه پنهان کرد، شوهرش مخفیانه آن طلا را دزدید و به دریا انداخت تا همسرش را محکوم و خجالت زده کند و “بسم الله” را بی ارزش جلوه دهد.

وی بعد از این کار به مغازه خود رفت. در بین روز صیادی دو ماهی را برای فروش آورد آن مرد ماهی ها را خرید و به منزل فرستاد تا زنش آن را برای نهار آماده سازد.زن وقتی شکم یکی از آن دو ماهی را پاره کرد دید همان کیسه طلا که پنهان کرده بود درون شکم یکی از ماهی هاست آن را برداشتو با گفتن “بسم الله” در مکان اول خود گذاشت.شوهر به خانه برگشت و کیسه زر را طلب کرد. زن مومنه فورا با گفتن “بسم الله” از جای برخاست و کیسه زر را آورد شوهرش خیلی تعجب کرد و سجده شکر الهی را به جا آورد و از جمله مومنین و متقین گردید.

 نظر دهید »

کنار نگذار

16 فروردین 1395 توسط ثريا خويشاوندي

رنج یا موهبت

آهنگری با وجود رنجهای متعدد و بیماری اش عمیقا به خدا عشق می ورزید. روزری یکی از دوستانش که اعتقادی به خدا نداشت،از او پرسید
تو چگونه می توانی خدایی را که رنج و بیماری نصیبت می کند، را دوست داشته باشی؟
آهنگر سر به زیر اورد و گفت
وقتی که میخواهم وسیله آهنی بسازم،یک تکه آهن را در کوره قرار می دهم.سپس آنرا روی سندان می گذارم و می کوبم تا به شکل دلخواه درآید.اگر به صورت دلخواهم درآمد،می دانم که وسیله مفیدی خواهد بود،اگر نه آنرا کنار میگذارم.
همین موضوع باعث شده است که همیشه به درگاه خدا دعا کنم که خدایا ، مرا در کوره های رنج قرار ده ،اما کنار نگذار .

 نظر دهید »

صفات مومن

22 اسفند 1394 توسط ثريا خويشاوندي


صفات مومن
بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم

روزی امیر المؤ منین علیه السلام از کنار عده ای از قریش که نشسته بودند می گذشت. آنها از لباسهائی سفید و صورتهائی خوش رنگ برخوردار بودند و بسیار می خندیدند، و هر کسی از کنار آنها می گذشت با انگشت به او اشاره می کردند وی را مورد تمسخر قرار می دادند.
آنگاه به گروهی از اوس و خزرج گذر کرد که آنها نیز نشسته بودند و از بدنی لاغر و ضعیف و رنگی زرد برخوردار بودند و در سخن گفتن خود تواضع می ورزیدند.
حضرت تعجب کرد و بر پیامبر صلی اللّه علیه و آله وارد شد و عرض کرد: پدر و مادرم فدایت شوند، من امروز به مردمی گذشتم و صفات آنها را ذکر کرد و ادامه داد به عده ای دیگر از اوس و خزرج گذر کردم و آنها را نیز توصیف نمود و گفت: همه آنها افرادی مومن هستند، حال صفات مومن را برایم بیان فرما.
رسول خدا صلی اللّه علیه و آله سر به زیر انداخت و پس از لحظه ای سر بلند کرد و فرمود: مومن بیست صفت دارد و اگر از این صفات بر خوردار نباشد ایمانش کامل نیست. و آن ویژگیها عبارتند از:
حضور در نماز، دادن زکات، اطعام مسکین، دست کشیدن بر سر یتیم، پاکیزگی لباس، کمر بستن به عبادت خدا و دیگر اینکه وقتی سخن می گویند راست می گویند و هنگامی که وعده می دهند خلاف وعده نمی کنند، و اگر امین شمرده شوند خیانت نمی ورزند. زاهد شب و شیر روز هستند، روزها روزه دار و شبها عبادت می کنند، همسایه آزار نیستند و همسایه ها از آنها در امانند، متواضعانه راه می روند و در تشییع جنازه شرکت می کنند. خداوند ما و شما را از متقین قرار دهد

بحار النوار، ج 43

 نظر دهید »

دموکراسی

22 اسفند 1394 توسط ثريا خويشاوندي

 

دين و دموكراسى باهم سازگارند؟


هم چنين اگر ريشه ى دموكراسى هاى امروزين را در ليبراليسم بدانيم و چنان كه تورن عقيده دارد، بگوييم «دموكراسى در اصل زاييده نمى شود مگر به عنوان محصول فرعىِ سياسى غيرعمدى ليبراليسم اقتصادى»،آن گاه به قول بعضى، تعارض هاى كلى ميان دين و ليبراليسم، در قالب كنار زدن دين از صحنه ى جامعه به وسيله ى ليبراليسم، و صرفاً جنبه ى فردى و سليقه ى شخصى يافتنش، انكارناپذير است.
گى ارمه نيز در كتاب فرهنگ و دموكراسى، هم خوانى يا تعارض ميان دين و دموكراسى را بر حسب فضاهاى مذهبى، متفاوت مى داند; مثلاً كيش كاتوليك و پروتستان را در اروپاى مركزى و لهستان و جاهايى ديگر، در برابر كمونيست ها و قابل جمع با دموكراسى دانسته است. امّا در مورد كيش هندو معتقد است كه هندوكيشى به معناى دقيق كلمه به اين نگرش ارج فراوان مى نهد كه بايد از امور دنيوى چشم پوشيد; و اين عقيده چندان با تعهد دموكراتيك سازگار نيست. ارمه پيش از نتيجه گيرى در اين زمينه چنين اظهار نظر مى كند:
به هر حال تمام اديان وحى شامل يك هسته ى عقيدتى اصيل هستند كه ريشه در گذشته اى دور دارد و اين فاصله ى زمانى باعث ايجاد ناهماهنگى ميان ارزش هاى مقدس و ارزش هاى دموكراسى مى شود. ارزش هاى دموكراسى كه به نوبه ى خود به بستر فرهنگى، اجتماعى، اخلاقى يا اقتصادى از زمان رنسانس به بعد مربوط مى شوند، به دوره ى محيط ديگرى غير از دوره ى محيط ارزش هاى دينى تعلق دارند.
وى پس از اين كه در مورد فِرق مختلف مسيحيت در جاهاى گوناگون، مذاهب سرخ پوستى، كيش هندوها، و موارد ديگر بحث مى كند، اين گونه نتيجه مى گيرد كه ساير مذاهب، در دايره ى چنين جزميتى كه نتوانند ارزش هاى ايمانى و ارزش هاى دموكراسى را با هم جمع كنند گرفتار نشده اند.
در خصوص اسلام و دموكراسى بعد از اين بحث خواهيم كرد، امّا درباره ى جمع يا تعارض دموكراسى با كليت اديان، بايد به معانى هر يك توجّه كنيم.
براى دين تعريف هاى متعددى ذكر شده است. همان گونه كه براى دموكراسى نيز تعاريف زيادى بود كه به برخى از آن ها اشاره شد. دانشمندان غربى در تعاريف خود غالباً از جنبه ى اجتماعى و قانون مدارى دين غفلت ورزيده اند; چرا كه دينِ قابل مشاهده و در دست رس آن ها مسيحيتِ تحريف شده بود; مثلاً رويل مى گويد:
دين ادراك رابطه اى است بين جان بشر و جان مجهول الكنهى كه انسان تسلط او را بر خود احساس و نعمت جوار او را آرزو مى كند.
هم چنين رابرتسون در تعريف دين مى گويد:
مجموعه اى از اعتقادات و سمبل ها كه با تفاوت و تمايز بين حقيقت تجربى و مافوق تجربى متعالى مرتبط است. امور تجربى از لحاظ دلالت و معنا، نسبت به امور غير تجربى، از اهميت كم ترى برخوردارند.
در اين ميان، تعدادى از صاحب نظران شرقى و بعضاً ايرانى نيز از اين قبيل تعريف هاى ناقص پيروى نموده، به نقش اصلى دين كه عبارت است از «ارائه ى ساز و كارهاى جمعى براى نيل انسان ها به سعادت»، توجهى نكرده اند; هر چند برخى از دانشمندان غربى ، خود متوجه اين كمبود شده و در جهت اصلاح تعريف خويش كوشيده اند. كارل دوبلير مى گويد: نظام متحد اعتقادات و آداب كه به يك حقيقت ما فوق تجربى و متعالى مرتبط مى شود وتمام معتقدان و پيروان خويش را در جهت تشكيل يك جامعه ى اخلاقى وحدت مى بخشد.
اشكال اين تعريف نيز در اين است كه تنها به جنبه ى اخلاقى از مقررات اجتماعى بسنده نموده است.
به عقيده ى علماى شيعه، «مجموع اين اعتقاد (به خدا و زندگى جاودان) و اساس و مقررات متناسب با آن كه در مسير زندگى مورد عمل قرار مى گيرد»،را دين مى گويند. هم چنين به قول ايشان «دين برابر است با اعتقاد به آفريننده اى براى جهان و انسان و دستورهاى عملى متناسب با اين عقايد».
بنابراين، فقط دينى كه كامل ترين تعريف را در برگيرد و عبارت باشد از: «مجموعه اى از عقايد و قوانين و مقررات فردى و اجتماعى براى سعادت انسان از طرف خداوند»، مى تواند با حكومت هاى خودكامه و ديكتاتورى هاى فردى و جمعى به مبارزه برخيزد; پس اگر مقصود از دموكراسى، نظام حكومتى مخالف استبداد فردى و جمعى باشد و مراد از دين نيز معناى صحيح آن باشد، نه دين تحريف شده در زيردست و پاى هرمنوتيك و قرائت هاى مختلف، اين دو با هم سازگار هستند; هم چنين زمانى كه هر دو از معناى اصلى خود تهى گشته، دست تحريف بشر به آن ها رسيده باشد، هنوز مى توانند سازگار باشند; البته ممكن است در اين حالت و نيز در حالتى كه يكى از آن ها به دست تحريف سپرده شوند، با هم ديگر جمع نگردند. اكنون با اين پيش فرض، ببينيم در خصوص اسلام چه مى توان گفت.

 

 

 نظر دهید »

عبرت از زندگی حضرت یوسف

10 اسفند 1394 توسط ثريا خويشاوندي

بلوغ عقلى، مقدم بر بلوغ جسمى

حضرت يوسف (عليه السلام) در بلوغ عقلى بود و كسى كه در بلوغ عقلى باشد، در بلوغ قلبى نيز هست؛ چون عقل و قلب دو رشته اتصال بين انسان و حضرت حق هستند. اين دو رشته، هر مقدار قوى تر باشد، گيرندگى فيوضاتش از پروردگار قوى تر خواهد بود.

اى خاك ره تو خطّه خاك پاكى ز تو ديده عالم پاك

اى بر سرت افسر لأمرك زيب برِ تو قباى لولاك

به خدا قسم در اين عالم چيزى شگفت انگيزتر از مقام انسان نيست. خدا مى داند كه در اين خلقت چه كار كرده و چه ساخته است و چه ظرفيتى به اين موجود داده است. انبيا هر وقت نگاه مى كردند كه مردم مقامات خود را با سنگ گناه از دست داده اند، خدا مى داند كه چه خون دلى مى خوردند. حرص مى خوردند تا انسان را به آن مقام واقعى خود برگردانند، تا جايى كه خدا به پيغمبر (صلى الله عليه و آله) مى گويد: تو وظيفه ندارى كه تا سر حدّ جان دادن به دنبال هدايت بشر بدوى. تو از جانت دارى مايه مى گذارى؟ چون ايشان مردم گناهكار را نگاه مى كرد، نفس گير مى شد كه خدا اين ها را چه موجود باارزشى ساخته و اين ها با دست خودشان چه بلايى به سر خود درمى آورند.

مى ديدند مردم دچار «نكس» شده اند، لغتى است كه در قرآن آمده است و غير از «نكث» است كه به معناى «عهد شكنى» است. «نكس» يعنى به جاى اين كه به جانب حضرت حقّ بروند، حركت را برعكس كرده، با سر، به سرعت، طرف اعماق جهنّم حركت مى كنند. مردم نمى فهميدند كه كجا دارند مى روند، اما پيغمبر (صلى الله عليه و آله) مى فهميدند.

 نظر دهید »

داستان حضرت یوسف

10 اسفند 1394 توسط ثريا خويشاوندي

 

هدايت از طريق خواب

اين گونه خواب ها براى پاكان عالم است كه به تعبير سوره مباركه يونس : بشارتى از جانب پروردگار براى آنان است. خدا آينده پاكان را در عالم خواب، مانند عالم بيدارى، به آنان نشان مى دهد و با اين گونه خواب ها، قلب آنها را در حالتى قرار مى دهد كه با صبر، استقامت، مقاومت و پايدارى راه خدايى را طىّ كنند و از طريق ايمان نيز به آنها يقين مى دهد كه به آنچه كه به شما نشان داده شده، خواهيد رسيد.

در كار و اراده خدا، هيچ خللى وجود ندارد. وقتى براى بندگان پاكش تصميم مى گيرد، تصميم عالمانه، حكيمانه، عادلانه و عاشقانه است و آن تصميم را تحقّق مى دهد، ولى آن كسى كه مورد نظر حضرت حقّ است، مى داند كه براى رسيدن به آن مقصد اعلا، بايد سلسله ابتلائاتى را تحمّل كند و از كوره در نرود، خسته نشود و لب به شكايت باز نكند.

 

 نظر دهید »

دموکراسی

03 اسفند 1394 توسط ثريا خويشاوندي

 

دين و دموكراسى باهم سازگارند؟


هم چنين اگر ريشه ى دموكراسى هاى امروزين را در ليبراليسم بدانيم و چنان كه تورن عقيده

دارد، بگوييم «دموكراسى در اصل زاييده نمى شود مگر به عنوان محصول فرعىِ سياسى

غيرعمدى ليبراليسم اقتصادى»،آن گاه به قول بعضى، تعارض هاى كلى ميان دين و

ليبراليسم، در قالب كنار زدن دين از صحنه ى جامعه به وسيله ى ليبراليسم، و صرفاً جنبه

ى فردى و سليقه ى شخصى يافتنش، انكارناپذير است.


گى ارمه نيز در كتاب فرهنگ و دموكراسى، هم خوانى يا تعارض ميان دين و دموكراسى را بر

حسب فضاهاى مذهبى، متفاوت مى داند; مثلاً كيش كاتوليك و پروتستان را در اروپاى مركزى

و لهستان و جاهايى ديگر، در برابر كمونيست ها و قابل جمع با دموكراسى دانسته است. امّا

در مورد كيش هندو معتقد است كه هندوكيشى به معناى دقيق كلمه به اين نگرش ارج فراوان مى

نهد كه بايد از امور دنيوى چشم پوشيد; و اين عقيده چندان با تعهد دموكراتيك سازگار نيست.

ارمه پيش از نتيجه گيرى در اين زمينه چنين اظهار نظر مى كند:

به هر حال تمام اديان وحى شامل يك هسته ى عقيدتى اصيل هستند كه ريشه در گذشته اى دور

دارد و اين فاصله ى زمانى باعث ايجاد ناهماهنگى ميان ارزش هاى مقدس و ارزش هاى

دموكراسى مى شود. ارزش هاى دموكراسى كه به نوبه ى خود به بستر فرهنگى، اجتماعى،

اخلاقى يا اقتصادى از زمان رنسانس به بعد مربوط مى شوند، به دوره ى محيط ديگرى غير از

دوره ى محيط ارزش هاى دينى تعلق دارند.


وى پس از اين كه در مورد فِرق مختلف مسيحيت در جاهاى گوناگون، مذاهب سرخ پوستى،

كيش هندوها، و موارد ديگر بحث مى كند، اين گونه نتيجه مى گيرد كه ساير مذاهب، در دايره ى

چنين جزميتى كه نتوانند ارزش هاى ايمانى و ارزش هاى دموكراسى را با هم جمع كنند گرفتار

نشده اند.


در خصوص اسلام و دموكراسى بعد از اين بحث خواهيم كرد، امّا درباره ى جمع يا تعارض

دموكراسى با كليت اديان، بايد به معانى هر يك توجّه كنيم.

براى دين تعريف هاى متعددى ذكر شده است. همان گونه كه براى دموكراسى نيز تعاريف

زيادى بود كه به برخى از آن ها اشاره شد. دانشمندان غربى در تعاريف خود غالباً از جنبه ى اجتماعى و

قانون مدارى دين غفلت ورزيده اند; چرا كه دينِ قابل مشاهده و در دست رس آن ها مسيحيتِ تحريف شده

بود; مثلاً رويل مى گويد:


دين ادراك رابطه اى است بين جان بشر و جان مجهول الكنهى كه انسان تسلط او را بر خود احساس و

نعمت جوار او را آرزو مى كند.


هم چنين رابرتسون در تعريف دين مى گويد:


مجموعه اى از اعتقادات و سمبل ها كه با تفاوت و تمايز بين حقيقت تجربى و مافوق تجربى متعالى مرتبط

است. امور تجربى از لحاظ دلالت و معنا، نسبت به امور غير تجربى، از اهميت كم ترى برخوردارند.


در اين ميان، تعدادى از صاحب نظران شرقى و بعضاً ايرانى نيز از اين قبيل تعريف هاى ناقص پيروى

نموده، به نقش اصلى دين كه عبارت است از «ارائه ى ساز و كارهاى جمعى

براى نيل انسان ها به سعادت»، توجهى نكرده اند; هر چند برخى از دانشمندان غربى ، خود متوجه اين

كمبود شده و در جهت اصلاح تعريف خويش كوشيده اند. كارل دوبلير مى گويد: نظام متحد اعتقادات و

آداب كه به يك حقيقت ما فوق تجربى و متعالى مرتبط مى شود وتمام معتقدان و پيروان خويش را در جهت

تشكيل يك جامعه ى اخلاقى وحدت مى بخشد.


اشكال اين تعريف نيز در اين است كه تنها به جنبه ى اخلاقى از مقررات اجتماعى بسنده نموده است.


به عقيده ى علماى شيعه، «مجموع اين اعتقاد (به خدا و زندگى جاودان) و اساس و مقررات متناسب با

آن كه در مسير زندگى مورد عمل قرار مى گيرد»،را دين مى گويند. هم چنين به قول ايشان «دين

برابر است با اعتقاد به آفريننده اى براى جهان و انسان و دستورهاى عملى متناسب با اين عقايد».


بنابراين، فقط دينى كه كامل ترين تعريف را در برگيرد و عبارت باشد از: «مجموعه اى از عقايد و قوانين

و مقررات فردى و اجتماعى براى سعادت انسان از طرف خداوند»، مى تواند با حكومت هاى خودكامه و

ديكتاتورى هاى فردى و جمعى به مبارزه برخيزد; پس اگر مقصود از دموكراسى، نظام حكومتى مخالف

استبداد فردى و جمعى باشد و مراد از دين نيز معناى صحيح آن باشد، نه دين تحريف شده در زيردست و

پاى هرمنوتيك و قرائت هاى مختلف، اين دو با هم سازگار هستند; هم چنين زمانى كه هر دو از معناى

اصلى خود تهى گشته، دست تحريف بشر به آن ها رسيده باشد، هنوز مى توانند سازگار باشند; البته

ممكن است در اين حالت و نيز در حالتى كه يكى از آن ها به دست تحريف سپرده شوند، با هم ديگر جمع

نگردند. اكنون با اين پيش فرض، ببينيم در خصوص اسلام چه مى توان گفت.

 نظر دهید »

شیطان پرستی

03 اسفند 1394 توسط ثريا خويشاوندي

 

انواع شیطان پرستی
شيطان پرستي فلسفي Philosophical Satanism:
اين شيطان پرستي توسط آنتوان لاوِی ايجاد شده است و مراسم آنها شبيه مراسم جادوگري آلیستر کراولي ، (جادوگر قرن هفدهم میلادی بریتانیا) مي باشد.
اين نوع شيطان پرستي به شدت تحت تاثير افکار آليستر کراولي، نيچه، رند، مارکوس دي سيد، ويندهام لويس، چارلز داروين، مارک تواين و ديگران بوجود آمده است.
در شيطان پرستي لاوِي، شيطان نيروي مثبت است. و در مقابل آن، اعمال کليسای مسیحیت مورد تمسخر قرار مي گيرد و اعمال دنيوي در مقامي بالا فرض مي شوند.
اين ضدمذهب به خاطر جو حاکم بر جوامع غربی ایجاد شده است. که به خاطر شدت عمـل کلیسا، مـردم دیـن زده شده و از خداوند دور گشتند.
شيطان پرستي ديني Religious Satanism:
اين نوع شيطان پرستي شبيه شيطان پرستي آنتون لاوِي است. اما با اين تفاوت که در اين نوع، شيطان نوعي جنبه خدايي و متافيزيکي دارد. زیرا آئین های خاصی در آن اجرا می شود که شبیه اعمال الهی است.
ممکن است پيروان اين مکتب، به يک خدا يا خدايان متعددي اعتقاد داشته باشند که اين خدايان برگرفته شده از خدايان مصر و يونان و بين النهرين مي باشند.
گاه خداي آنها همان فرشته رانده شده لوسیفر از درگاه خدا مي باشد. که آنها اعتقاد دارند طغيان او در برابر خداوند کاملاً درست بوده است. (دقیقاً همان مطلبی که یزیدیان درباره ملک طاووس می گویند.)
برخي از آنها اعتقاد دارند که فرشتگان ديگر، با بدگويي او نزد خداوند موجب رانده شدن او شدند. کلاً اين گروه به آزادي فکر و عمل و بالا بردن خود به هر وسيله اي، حتی جادو اعتقاد دارند.
اين گروه بر اساس آيه اي از تورات که در آن اشاره شده (خدا به انسان اجازه استفاده از ميوه درخت دانايي را نداد تا چشمانش باز گردد و خوب و بد را ببيند و خود تبديل به خدا شود)1، شیطان را عامل آگاهي انسانها مي دانند و انسان را از پرستش خدايي که مانع آگاهي و پيشرفت انسانهاست بر حذر مي دارند و انسان را برای شناخت مسير درست، کامل مي بينند. همچنين خداي مورد پرستش بشر را خدايي ظالم مي دانند، که چند بار در طول تاريخ ظلمهاي بزرگي به انسانها کرده است.
شيطان پرستي گوتيک Gothic Satanism:
اين نوع شيطان پرستي همان شيطان پرستي عصر سلطه کليسا است. در اين نوع شيطان پرستي کودک خواري، قرباني کردن دختران، بز کشي و تمام کارها و اعمال ضد کليسا انجام می شود.
شيطان پرستي نزديکي زيادي به جادوگري دارد. و دنياي آن پر از افسانه هاي گوناگون، شياطين متعدد و افراد مختلف خصوصاً جادوگران است. در دنياي امروز هم کشورهاي مختلفي داراي کليساي شيطان هستند. کشورهای آمريکا،‌ انگليس، آلمان و همچنین چین.
بر خلاف ادعاي شيطان پرستان جديد، که بر اساس متون کتاب مقدس شيطان پـرستی، بر عـدم کودک آزاري و آزار حيوانات پافشاري مي کنند، وحشتناک ترين اعمال توسط آنها تنها برای مقابله با دستورات الهي انجام مي شود.
شيطان پرستي آته ایستیک Satanism Atheistic
آته ايستها منکران خدا هستند. خدايان همانقدر قدرت دارند كه پيروانشان. هر آته ايستي هيچ خدايي با هر قدرتي را قبول ندارد. خيلي از آته ايست ها در افكارشان محافظه‌كاري به خرج مي دهند.
می گویند: ما به چيزي كه نمي‌بينيم اعتقاد نداريم و اين قاعده شامل شيطان هم مي شود. از جمله اعتقادات این گروه می توان به موارد زیر اشاره کرد.
در جهان زمين، چیزی براي هدايت نمی خواهیم. ما اديان فريبكار و متظاهر و رياكارانه را نمي خواهيم. تنها چيز خوبي كه در اديان يكتاپرست يافت مي شود، آدم بدها هستند.
تو تنها كسي هستي كه كنترل زندگيت را بدست داری. چيزي به اسم خدا زندگيت را بهتر نمي كند.

 

 

 نظر دهید »

اصحاب کهف

02 اسفند 1394 توسط ثريا خويشاوندي

 

 


چراقرآن كريم تعدادافراد اصحاب كهف رابه طور صريح نام نبرده وتعداد آنهاراباترديدبيان كرده است؟

از يهوديان آن ديار مسايلي را بياموزند و با آن رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله ـ را

بيازمايند و آن سه نفر نضر بن حارث بن كلده و عقبهَ بن ابي معيط و عاص بن وائل

سهمي بودند. اين سه نفر به سوي نجران رفتند و جريان را با علماي يهود در ميان

گذاشتند؛ يهوديان گفتند: سه مسأله از او بپرسيد اگر آن طور كه ما مي دانيم پاسخ

داد در ادعايش راستگو است. گفتند: آن مسايل چيست؟ جواب دادند كه از احوال

جواناني بپرسيد كه در زمان‌هاي قديم بودند و از ميان مردم خود غايب گشتند و در

مخفي گاه خود خوابيدند، چقدر خوابيدند؟ و تعدادشان چند نفر بود؟ و از غير جنس

خود ، چه چيزي همران آنان بود؟ و داستانشان چه بود؟ فرستادگان قريش به مكه

برگشتند و آن مسايل را مطرح كردند.

2 ـ از سياق آيات قرآن كريم مي توان فهميد كه قصة اصحاب كهف ميان مردم در

گذشته به صورت اجمالي مطرح بوده است، چنان كه قرآن كريم مي فرمايد: «اَمْ

حَسِبْتَ اَنّ اَصْحَابَ الْكَهْفِ وَالْرَّقِيمِ كانُوا مِنْ آيَاتِنَا عَجَباً»[1]


آيا گمان كردي اصحاب كهف و رقيم از آيات عجيب ما بودند؟!.

3 ـ هم چنين آيات قرآن كريم دلالت دارد كه در كيفيت داستان اصحاب كهف به

خصوص در تعداد آن‌ها، بين مردم آن زمان اختلاف وجود داشته و قرآن كريم قول

صحيح و نظر حق را بيان كرده است چنان‌كه مي‌فرمايد: «نَحْنُ نَقُصُّ عَلَيْكَ نباءهم

بالحق…»[2] ما داستان آنان را براي تو به حق بازگو مي‌كنيم…» اين آيه دلالت دارد

كه خداوند قول صحيح را در تعداد آنان ذكر فرموده و باز در آية ديگر مي‌فرمايد: « قل

ربي اعلم بعدّتهم ما يعلمهم الاقليل….؛ [3]بگو: «پروردگار من از تعدادشان آگاه‌تر

است، جز گروه كمي تعداد آن‌ها را نمي دانند….». در اين آيه نيز خداوند به پيامبر

اكرم ـ صلي الله عليه و آله ـ دستور مي دهد

كه در بارة عدد اصحاب كهف، صحيح‌ترين نظريه را اعلام كند و آن اين كه خدا به عدد

آنان داناتر است، از تعبير در آيه مذكور فهميده مي شود كه آن عدة قليل كه به تعداد

اصحاب كهف علم داشتند از اهل كتاب بوده اند.


4 ـ بنابراين، با توجه به نكات مذكور، اگر قرآن كريم، نظريه صحيح و حق را ـ كه نظر

خودش بود ـ نقل مي كرد، با توجه به اين كه آن‌ها مي‌خواستند پاسخ مطابق علم

آنان باشد، به طور يقين قول پيامبر ـ كه همان نظريه حق مي باشد را تكذيب مي

كردند و نسبت جهل به آن حضرت مي دادند و از طرفي، اگر قرآن كريم، تنها نظريه

آن ها را نقل مي كرد ـ كه البته خلاف واقع و بي‌اساس بود ـ بعدها به عنوان نظريه

قرآن معروف مي‌شد و آثار و پي‌آمدهاي منفي در پي داشت كه ساحت مقدس قرآن

كريم از آن منزه و مبراست. به همين دليل، قرآن كريم ابتدا نظريه آن ها ( مردم) را به

عنوان ترديد بيان كرده و سپس به عنوان «رجم به غيب» بي‌اساس بودن آن را

روشن ساخته تا آنان بدانند كه قرآن كريم از نظريه آن‌ها خبر دارد و سپس قول حق

و نظريه صحيح را بيان داشت.

5 ـ بيان نظرية حق از جانب قرآن كريم، ضروري بود؛ زيرا قرآن كريم با اهميت دادن به

تاريخ واقعي در واقع، اهميت «زمينة شناخت تاريخ» را مي رساند و قرآن كريم به

تاريخ اهميت زيادي داده و تاريخ را زمينة شناخت مي‌داند به همين دليل قرآن كريم

در مسايل هدايتي و تربيتي، همواره به تاريخ و سرگذشت ديگران تكيه مي كند.

مطالعه و دقت در تاريخ و عبرت گرفتن از آن و توجه به علل حوادث آن، بزرگترين

آزمايشگاه سعادت‌ها و شقاوت‌ها و پيروزي‌ها و شكست‌هاي اقوام است.


بهترين نوع تاريخ و شيوة بيان آن، وحي الهي مي باشد، زيرا هيچ‌گاه بر خلاف

تاريخ‌نويسان فرمايشي، دستخوش تحريف، دروغ پردازي و مورد اغراض

سياستمداران قرار نمي‌گيرد و از طرفي، احاطه و تسلط علم الهي به تمام جوانب و

جزئيات تاريخ ـ كه نقش مؤثري در هدايت، رشد و تكامل جامعه دارد ـ مسلم است و

ارادة الهي بر اساس انگيزه‌هاي توحيدي است كه همواره در مقابل اراده‌هاي

طاغوتي و شيطاني قرار دارد و سرانجام آن پيروزي و سعادت است، افزون بر اين،

تنظيم، ترسيم و نقل حوادث تاريخي كه مي تواند داراي انگيزه باشد، سخت تأثير

هواي نفس و غرايز نفساني نويسنده و فشار فرهنگ محيط، قرار نمي‌گيرد.

بنابراين، با توجه به آن چه كه گذشت، قرآن كريم، به دنبال بحث از تعداد واقعي

اصحاب كهف، علم الهي آن را منتسب به خدا و افراد خاص و محدودي از بندگان خدا

مي داند و توجه‌ي همگان را به كلام وحي جلب مي كند و با اقوال و جدال ديگران ـ

كه با اغراض گوناگون همراه است ـ نهي كرده و مي‌فرمايد: «… قل ربي اعلمُ

بعدتهم مايعلمهم الاقليل فلا تمار فيهم الامراءً ظاهراً ولا تستفت فيهم منهم

احداً،؛[4] … بگو:« پروردگار من از تعدادشان آگاه تر است جز گروه كمي، تعداد آن ها

را نمي دانند. پس در بارة آنان، جز با دليل سخن مگو، و از هيچ كس درباره‌ي آن‌ها

سؤال مكن» پس، قرآن كريم به اين شيوه، نظريه حق را تبيين فرمود و قول صحيح

نيز همان هفت نفر است كه مورد پذيرش قرآن قرار گرفته كه علامه طباطبايي (ره)

نيز بر اين قول توجه كرده و گفته اند: «اين صيغه‌هاي جمع و آن يك صيغة مفرد، نه

تنها اشعار دارد؛ بلكه دلالت و صراحت دارند كه حداقل عدد ايشان هفت نفر بوده، و

كمتر از آن نبوده است.

آن چه در پايان قابل بيان است، اين است که: اصل داستان اصحاب کهف بسيار

عبرت آموز است، ولي بيان تعداد آن ها و يا نامي آن ها چندان مهم نيست از اين

روي قرآن شريف به اختلاف آن ها اشاره کرده است و به اختصار از آن گذشته است.

[1] - سوره كهف آيه 9

[2] - همان آيه 13

[3] - همان آيه 22
[4] - سوره كهف آيه22
برچسب‌ها: اصحاب كهف


 

 نظر دهید »

داستان اعتقادی

13 دی 1394 توسط ثريا خويشاوندي

چگونه باید شیطان لعین را ضعیف و رنجور کرد؟
روزی شیطان لعنت الله علیه در گوشه مسجد الحرام ایستاده بود. حضرت رسول صلی الله علیه و آله هم سرگرم طواف خانه کعبه بودند. وقتی آن حضرت از طواف فارغ شد، دیدند ابلیس (لاعنت الله علیه) ضعیف و نزار و رنگ پریده ، کناری ایستاده است ، فرمودند :ای ملعون ! تو را چه می شود که چنین ضعیف و رنجوری ؟!
گفت : ازدست امت تو به جان آمده وگداخته شدم
فرمودند: مگر امت من با تو چه کرده اند؟
گفت : یا رسول الله ! چند خصلت نیکو در ایشان است ، من هر چه تلاش ‍ می کنم این خوی را از ایشان بگریم نمی توانم .
فرمودند: آن خصلت ها که تو را ناراحت کرده کدامند؟
گفت : اول این که ، هرگاه به یک دیگر می رسند سلام می کنند، و سلام یکی از نام های خداوند است . پس هر که سلام کند حق تعالی او را از هر بلا و رنجی دور می کند. و هر که جواب سلام دهد، خداوند متعال رحمت خود را شامل حال او می گرداند.
دوم این که ، وقتی با هم ملاقات کنند به هم دست می دهند. و آن را چندان ثواب است که هنوز دست از یک دیگر برنداشته حق تعالی هر دو را رحمت می کند.
سوم ، وقت غذا خوردن و شروع کارها بسم الله می گویند و مرا از خوردن آن طعام و شرکت در آن دور می کنند.
چهارم ، هر وقت سخن می گویند: ان شاءالله بر زبان می آورند و به قضای خداوند راضی می شوند و من نمی توانم کار آنها را از هم بپاشم ، آنان رنج و رحمت مرا ضایع می کنند.
پنجم ، از صبح تا شام تلاش می کنم تا اینان را به معصیت بکشانم . باز چون شام می شود، توبه می کنند و زحمات مرا از بین می برند و خداوند به این وسیله گناهان آنان را می آمرزد.
ششم ، از همه این ها مهم تر این است که وقتی نام تو را می شنوند با صدای بلند صلوات می فرستند و من چون صواب صلوات را می دانم ، از ناراحتی فرار می کنم ؛ زیرا طاقت دیدن ثواب آن را ندارم .
هفتم : ایشان وقتی اهل بیت تو را می بینند، به ایشان مهر می ورزند و این بهترین اعمال است .
پس حضرت روی به اصحاب کرده و فرمودند: هر کس ‍ یکی از این خصلت ها را داشته باشد از اهل
بهشت است.

 نظر دهید »

داستان اعتقادی

12 دی 1394 توسط ثريا خويشاوندي

طلبه و دختر فراری
شب طلبه جوانی به نام محمد باقر در اتاق خود در حوزه علمیه مشغول مطالعه بود به ناگاه دختری وارد اتاق او شد در را بست و با انگشت به طلبه بیچاره اشاره کرد که ساکت باشد. دختر گفت: شام چه داری؟ طلبه آنچه را که حاضر کرده بود آورد و سپس دختر در گوشه ای از اتاق خوابید و محمد به مطالعه خود ادامه داد.
از آن طرف چون این دختر فراری شاهزاده بود و بخاطر اختلاف با زنان دیگر از حرمسرا فرار کرده بود لذا شاه دستور داده بود تا افرادش شهر را بگردند ولی هر چه گشتند پیدایش نکردند.
صبح که دختر از خواب بیدار شد و از اتاق خارج شد ماموران شاهزاده خانم را همراه محمد باقر به نزد شاه بردند شاه عصبانی پرسید چرا شب به ما اطلاع ندادی و … . محمد باقر گفت: شاهزاده تهدید کرد که اگر به کسی خبر دهم مرا به دست جلاد خواهد داد. شاه دستور داد که تحقیق شود که آیا این جوان خطائی کرده یا نه؟ و بعد از تحقیق از محمد باقر پرسید چطور توانستی در برابر نفست مقاومت نمائی؟ محمد باقر 10 انگشت خود را نشان داد و شاه دید که تمام انگشتانش سوخته و … . لذا علت را پرسید طلبه گفت: چون او به خواب رفت نفس اماره مرا وسوسه می نمود هر بار که نفسم وسوسه می کرد یکی از انگشتان را بر روی شعله سوزان شمع می گذاشتم تا طعم آتش جهنم را بچشم و بالاخره از سر شب تا صبح بدین وسیله با نفس مبارزه کردم و به فضل خدا، شیطان نتوانست مرا از راه راست منحرف کند و ایمان و شخصیتم را بسوزاند.
شاه عباس از تقوا و پرهیز کاری او خوشش آمد و دستور داد همین شاهزاده را به عقد میر محمد باقر در آوردند و به او لقب میرداماد داد و امروزه تمام علم دوستان از وی به عظمت و نیکی یاد کرده و نام و یادش را گرامی می دارند. از مهمترین شاگران وی می توان به ملا صدرا اشاره نمود.
نفس اماره یکی از عواملی است که انسان را به ارتکاب گناه وسوسه می کند. قران کریم می فرماید: نفس اماره به سوی بدیها امر می کند مگر در مواردی که پروردگار رحم کند «سوره یوسف آیه 53» انسانهایی که در چنین مواردی به خدا پناه میبرند خداوند متعال آنها را از گزند نفس اماره حفط می کند و به جایگاه ارزشمندی می رساند .

 نظر دهید »

مکان خدا قبل از خلقت

25 آذر 1394 توسط ثريا خويشاوندي

پرسش :قبل از آفرينش زمين و آسمان خدا كجا بوده است؟ 


پاسخ :


پيش از ارائه پاسخ لازم است چند مطلب را بدانيد.
1 . توضيحي درباره وجود هستي:
ابتدا بايد با وجود آشنا شويم، راستي وجود چيست؟ وجود يعني هستي. من وجود دارم يعني من هستم. شما وجود داريد يعني هستيد. آشنايي با عدم كمك مي‌كند وجود را بشناسيم. عدم چيست؟ عدم يعني نيستي. آيا ما معدوم مي‌شويم يعني آيا ما نيست مي‌شويم، به هر حال پرسشگران گرامي وجود به معناي هستي است و هر چيزي كه داراي وجود باشد، داراي هستي است.
2 . توضيحي دربارة اقسام وجود و هستي.
وجود خيلي مهم است، چيزي هستي دارد كه وجود داشته باشد. زمين هست چون كه داراي وجود است. ما هستيم چون داراي وجود هستيم. آيندگان نيستند؛ چون هنوز وجود ندارند. حال كه اهميت وجود را دانستيم بايد بدانيم همه وجودها يكسان و همانند يكديگر نيستند؛ بخاطر همين همه هستي‌ها، مانند زمين و آسمان و خدا كه داراي وجود هستند يكسان نيستند.
پس بيائيم با تفاوت وجودها آشنا شويم يعني ببينيم چند قسم وجود داريم.
بايد بدانيم که دو نوع وجود داريم.
1 . وجودي كه وجودش مال خودش است 2 . و جودي كه وجودش را از ديگري گرفته است. با مثالي تفاوت اين دو گونه وجود را بشناسيم.
مثال: ما دو گونه روشنايي داريم 1 . روشنايي خورشيد كه مال خودش است.
2 . روشنايي اتاق كه به خاطر تابش خورشيد در اتاق ماست.
خورشيد داراي روشني است و اين روشنايي‌اش را از كسي نگرفته است، مال خودش مي‌باشد، از وفتي خدا او را آفريده است، خورشيد روشنايي را داشته است. اما اتاق ما كه در روز داراي روشنايي مي‌شود بخاطر تابش خورشيد در اتاق است، يعني آمدن روشنايي خورشيد در اتاق باعث روشنايي اتاق شده است.
به خاطر همين اتاق هميشه داراي روشنايي نيست، وقتي خورشيد نباشد اتاق تاريك مي‌شود.
اكنون بياييد وجود را با روشنايي مقايسه كنيم. خداوند داراي وجود است؛ چون وجود مال خودش است و به همين خاطر هميشه خدا وجود دارد. ولي زمين و آسمان داراي وجودند بخاطر اينكه خدا به آنها وجود داده است، وجود مال خودشان نيست و به خاطر همين اگر خدا از زمين و آسمان وجود را بگيرد زمين و آسمان نيست مي‌شوند. كه وجود خدا مال خودش است و وجود آسمان و زمين مال خودشان نيست مال ديگري است بخاطر همين وجود خدا را وجود بي‌نياز و وجود آسمان و زمين را وجود نيازمند مي‌گويند، يعني خدا در وجود داشتن به كسي نياز ندارند، ولي آسمان و زمين براي وجود داشتن نيازمند خدا هستند.
3 . مقايسه وجود خدا با وجود آسمان و زمين از توضيحات گذشته يك مطلب مهم ثابت مي‌شود و آن اينكه آسمان و زمين بخداوند محتاجند، ولي خدا به آسمان و زمين محتاج نيست، بلكه خدا به هيچ چيز محتاج نيست، حتي جا و مكان نيز ندارد چون وجود او مثل ما نيست كه جا و مكان بخواهد. حالا كه خداوند به زمين و آسمان محتاج نيست، اگر آسمان و زمين وجود نداشته باشند خداوند هم وجود دارد؛ چون خدا به آسمان و زمين محتاج نيست. وجود خدا مال خودش است. براي همين مثل روشنايي خورشيد كه هميشه همراه خورشيد هست وجود خدا هم هميشه همراه خدا هست، پس خداوند قبل از آسمان و زمين هم وجود داشته است، چون وجود خدا وابسته به مكان و زمان نيست تا با نبود آنها خدا نباشد، خدا نياز به آنها ندارد. اكنون كه مقداري با خدا آشنا شديم و فهميديم وجود خدا چقدر با وجود آسمان و زمين فرق دارد و فهميديم نبايد خدا را با آسمان و زمين مقايسه كنيم، مي‌پردازيم به پاسخ سؤال.
در پرسش آمده است که خدا قبل از آسمان و زمين كجا بوده است؟
اگر پرسيده شود که قبل از اينكه ما خانه مان را بسازيم، روشنايي خورشيد كجا بوده است؟ معلوم است که روشنايي خورشيد همراه خود خورشيد بوده است.
خوب قبل از اينكه خدا آسمان و زمين را به وجود آورد وجود داشته است، و وجودش همراه خودش بوده است؛ چون وجود خدا مال خودش است و هميشه همراه خودش است. نتيجه بحث اين شد كه خدا نياز به جا و مكان ندارد و تا از نبودن آسمان، و زمين برايش مشكل پيدا شود.
وجود خدا مال خداست و هميشه همراه خداست، چه زميني باشد چه نباشد، چه آسماني باشد چه نباشد. خداوند هميشه در جهان هستي وجود داشته و دارد خواهد داشت؛ چون وجودش از خودش هست و بخاطر همين هميشه وجود دارد.
با مطالعه و دقت و تفکر البته اين مسأله را كه خداوند نياز به مكان و زمان ندارد خداوند در جهان هستي هميشه وجود داشته است. [1]

 

[1] - معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر: 1. مصباح يزدي، محمد تقي، آموزش عقايد، انتشارات امير کبير. 2. سعيدي مهر، محمد، کلام اسلاحي، ج، موسسه فرهنگي طه. 3. محسن غرويان، فلسفه دين سيري در ادله اثبات وجود خدا، ج1 به نقل از اندیشه قم .www.andisheqom.com


 نظر دهید »

علایم ظهور

25 آذر 1394 توسط ثريا خويشاوندي

ایا حادثه ی منا از علایم ظهور است؟

اخیرا تصویری حدیثی در شبکه های اجتماعی منتشر شده که در آن پیامبر (صلی الله علیه و آله ) به حادثه برای حجاج در منا اشاره کرده است.

اخیرا تصویری از کتاب الفبای مهدویت در شبکه های اجتماعی منتشر شده که در آن در حدیثی از پیامبر (صلی الله علیه و آله ) به حادثه برای حجاج در منا اشاره کرده است اما آیا این حادثه همان حادثه مورد نظر است؟
پاسخ اجمالی
در متن حدیث آمده است:«قال رسول الله صلى الله علیه و آله: سیکون فی رمضان صوت، و فی شوال معمعه، و فی ذی القعده تحارب القبائل، و علامته نهب الحج و تکون ملحمه بمنى و یکثر فیها القتل و تسیل فیها الدماء حتى تسیل دماؤهم على الجمره» منتخب الأثر ص451، بشاره الإسلام ص34، یوم الخلاص ص532، بیان الأئمه ج1 ص433 و ج2 ص 355
ترجمه:«بانگی در ماه رمضان شنیده می شود، آتش جنگی در ماه شوال بر افروخته می گردد، قبیله ها در ماه ذیحجه به جنگ بر می خیزند ونشانه آن این است که حجاج را غارت می کنند وفاجعه بزرگی در منا روی می دهد وافراد بیشماری کشته می شوند وخون ها روان می شود وبر جمرات می ریزد»
یک کارشناس مذهبی در این زمینه در یکی از گروههای تلگرامی نوشت: فارغ از بررسی صحت و سندیت حدیث، در این حدیث به چند نکته اشاره شده است:
اول اینکه در ماه رمضان صوت(صیحه آسمانی) شنیده می شود که این از علائم حتمی ظهور است و اتفاق نیفتاده است.
دوم جنگ قبایل است که اگرچه صریحا اتفاق نیفتاده اما شاید بتوان از جنگ میان عربستان و یمن نام برد.
سوم غارت حجاج است که این مساله اتفاق نیفتاده است.
چهارم فاجعه بزرگ در منا و قتل بیشمار افراد است که اگرچه اتفاقات چند روز اخیر در منا فاجعه بود اما شاید نتوان به آن کشته های بیشمار گفت.
پنجم جاری شدن خون در جمرات است که حجاج جان باخته در حادثه اسفبار اخیر خونشان بر روی منا جاری نشده است.
پس با این علائم نمی توان گفت که حادثه اسفبار همان حادثه ای است که در حدیث از علائم ظهور آمده است.

منبع"تسنیم

 نظر دهید »
دی 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
    1 2 3 4 5
6 7 8 9 10 11 12
13 14 15 16 17 18 19
20 21 22 23 24 25 26
27 28 29 30      
  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع
  • اعتقادی
  • تصاویر
  • بصیرت
  • تاریخی
  • مهدویت
  • مهدویت
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس