بلوغ عقلى، مقدم بر بلوغ جسمى
حضرت يوسف (عليه السلام) در بلوغ عقلى بود و كسى كه در بلوغ عقلى باشد، در بلوغ قلبى نيز هست؛ چون عقل و قلب دو رشته اتصال بين انسان و حضرت حق هستند. اين دو رشته، هر مقدار قوى تر باشد، گيرندگى فيوضاتش از پروردگار قوى تر خواهد بود.
اى خاك ره تو خطّه خاك پاكى ز تو ديده عالم پاك
اى بر سرت افسر لأمرك زيب برِ تو قباى لولاك
به خدا قسم در اين عالم چيزى شگفت انگيزتر از مقام انسان نيست. خدا مى داند كه در اين خلقت چه كار كرده و چه ساخته است و چه ظرفيتى به اين موجود داده است. انبيا هر وقت نگاه مى كردند كه مردم مقامات خود را با سنگ گناه از دست داده اند، خدا مى داند كه چه خون دلى مى خوردند. حرص مى خوردند تا انسان را به آن مقام واقعى خود برگردانند، تا جايى كه خدا به پيغمبر (صلى الله عليه و آله) مى گويد: تو وظيفه ندارى كه تا سر حدّ جان دادن به دنبال هدايت بشر بدوى. تو از جانت دارى مايه مى گذارى؟ چون ايشان مردم گناهكار را نگاه مى كرد، نفس گير مى شد كه خدا اين ها را چه موجود باارزشى ساخته و اين ها با دست خودشان چه بلايى به سر خود درمى آورند.
مى ديدند مردم دچار «نكس» شده اند، لغتى است كه در قرآن آمده است و غير از «نكث» است كه به معناى «عهد شكنى» است. «نكس» يعنى به جاى اين كه به جانب حضرت حقّ بروند، حركت را برعكس كرده، با سر، به سرعت، طرف اعماق جهنّم حركت مى كنند. مردم نمى فهميدند كه كجا دارند مى روند، اما پيغمبر (صلى الله عليه و آله) مى فهميدند.